- بخیه زدن
- کوک زدن پارچه دوختن شکاف جامه، دوختن انساج و محل شکافتگی عضو پس از ختم عمل جراحی بخیه کردن، یا دورادور بخیه زدن، شلال کردن
معنی بخیه زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- بخیه زدن
- بخیه کردن، در پزشکی دوختن پوست بدن یا عضوی که برای عمل جراحی شکافته شده
کوک زدن پارچه، دوختن درز جامه یا چیز دیگر،
![تصویری از بخیه زدن](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/3/2/amd-0033251.jpg)
- بخیه زدن ((~. زَ دَ))
- کوک زدن، دوختن، دوختن بخش جراحی شده بدن
![تصویری از بخیه زدن](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/5/0/mon-0005093.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
پنبه زدن حلاجی کردن پنبه. توضیح بعضی این ترکیب رامحرف (پخته زدن) دانند. یا تخته زدن دکان. بستن دکان تعطیل کردن آن
اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
связывать
verstricken
споруджувати
wzmacniać
tracionar
irrigidire
tracer
versterken
สร้างเสา
membuat penopang
जोड़ना
ליצור קשת
トラスを作る
지지대 만들다
direk desteklemek
kujenga
ত্রাস তৈরি করা
ستون بنانا